-
تایمت یهو شد
سهشنبه 26 آذرماه سال 1387 12:52
لابُد این روزا وقتِ تنهائی یه کسی میشی یا میری جائی لابد این روزا صحبت از غمه که رو کوچمون آسمون کمه لابد انتظار رنگِ قراره از خوشی سیر و دل غصه داره تو فقط بدون زندگی کمه فرصت نمیده به تو یا همه تو فقط بدون چشات یه رنگه که عشقو دیدی دوستی قشنگه دوستیِ با گُل دوستی با آدم که قدِ حوا نخوره ماتم که امروزِ روز فکر برنده...
-
به طلب
جمعه 22 آذرماه سال 1387 20:02
اون وقتی که ستاره رو تو باغ قصه گم کنی گم میشه رسم عاشقی باید از نو شروع کنی اون وقتی که چشمای تو چیزی به جز غم نبینه امید ریشه کن میشه قلبت جدائی میچینه زیاده خواهی نبودش اون همه چیز خواستنی ولی یه کم فرصت بده زیاده چیز دیدنی قدر همه داشته هامو میدونم و جلو میرم با خدا آشتی می کنم از بدگمونیا سیرم یه جور دیگه نگاه به...
-
تجلی خدا
سهشنبه 19 آذرماه سال 1387 13:06
این همه خط که رج زدم به خاطرت قلم زدم این همه گفته های کم که باز بگم یا که نگم از دلِ روزگار سرد از آبـی قلبِ یه مرد از سرخی عشق یه زن آرامش یا اوجِ نبرد قصه ی مادر نمیشه همونکه سوختش همیشه قربونِ دل دلش برم از تو نگم نه نمیشه پای همه سادگی ها پای همه نادونی ها سوختی و ساختی همیشه با همه ی بچه گی ها بعضی به راهِ خود...
-
بی پروا
جمعه 15 آذرماه سال 1387 12:29
ترانه ها مردند سکوت می خندد به وقتِ بی پایان ستاره می گندد قربانیِ تازه امید و ذکری نو کلافهائی گم بهانه های تو اگر تو می بخشی من از چه بیزارم اگر کمی از عشق و مهر تو دارم اگر تو می خندی من گریه ام از چیست نگفته ها انبوه گلایه ام از کیست ترانه ها مردند ولی تو می دانی کمی ز شب باقی توئی که می خوانی شبانه می خشکد نه حرف...
-
تکیه گاه و جون پناه
سهشنبه 12 آذرماه سال 1387 19:23
یه دلیل که نو بشم یه دلیل که تازه شم یه دلیل که ول کنم گلایه رو اون فقط خودِ توئی اون فقط دلی قشنگ همه عطر و رنگ به رنگ اون فقط خودِ توئی با محبتِ زرنگ خوب خودت رو جا زدی توی دل دلِ غمین وقتی پر بود از عطش از یه شکِ نقطه چین اومدی برابرم گفتی بنده یاورم گفتی هر جا که باشی تو دلت شناورم یهو طوفان نشه اون دلِ یه رنگ پای...
-
هنگامه
جمعه 8 آذرماه سال 1387 19:26
در این تنهائی امید که مانده در شبِ تردید در این تشویش ساعت کش ستایش گونه ها می دید از آن قومی که پژمردند غرور هر چه عادت بود از آن طفلان که آزردند سکوتِ سایه راحت بود تو چهرت را بیامیز از همه خوبی و شیدائی به نیک انجامی افرازی اگر یک دم برون آئی برون آئی ز کِلکِ خویش به کِلکِ آسمان بنگر به قطره قطره ی بـاران که...
-
تک فرصت
سهشنبه 5 آذرماه سال 1387 13:07
بخون با من بخون از زنده موندن بخون با من بخون از دل سپردن بخون با من که هر روز روز عشقه بخون با اسمِ اونکه شب نوشته بخون هر لحظه دریای تـرانه است بگو با دل امیدم بی کرانه است نخواه از غصه ویرون شه دوباره همون شادی که رمزِ جاودانه است صدائی تو دلِ آئینه مونده که میگه غربت و حسرت بهونه است همین روزا که می میره به پاتون...
-
بخون با من
جمعه 1 آذرماه سال 1387 16:27
داره می باره بازم دوباره نگاهِ تلخو باور نداره داره می خنده وقتی که گریه ست میگه ستاره چشم انتظاره بازم دوباره نگو ستاره که گریه کردن پایون نداره صبحو ندیدی که وقتِ خنده ست که غرقِ نوره بدی بازنده ست صبحو میارم این سوی زندون این سوی فَنسِ غصه پریشون صبحو میارم تنها نمونیم با غصه اشکو با غم نخونیم خوندن یه حرفه وقتی...
-
یه نامه
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 19:09
قابل عرض یک دلِ تنگ غصه نشسته سنگ رو سنگ قابل عرض گلایه ای که گم شده تو شعری منگ قابل تو نیست دلِ من آخ پُر فکرای بده برای چی گرون شدی چوب روی قیمتت زده صدای تو شکایت و صدای دل ولو شدن واسه چی آفتابی شدی بهانه ام یهو شدن یهو شدم تورِ هوس جز تو ندارم کس و مَس با این همه گند که زدم عزیز به دادِ من برَس قابل توجهِ شما...
-
به مهر تو
جمعه 24 آبانماه سال 1387 22:33
هدیه به تو یک گُل نو یک دلِ کوچیک این جلو هدیه به تو رازی قشنگ دوسِت دارم حالا برو روزای سبز روزای زرد روزای بارونی و سرد این فصلِ گرم که طی شده دنبالِ حاشیه نگرد که این قطار یکطرفه است بدونِ برگشت و اثر که جایِ پا نمی مونه رو برفِ سوزنیِ شر اما یه چیزائی عزیز همیشه تکرار میشه محبت و لطف و صفا گذشت و خوندن یکیشه می...
-
سبز و سپید و سرخ
سهشنبه 21 آبانماه سال 1387 12:50
وقتِ دوباره چیدنِ بانوی سبز خاوری است از خوابِ تلخِ این غزل وقتِ دوباره سروری است ٢ کابوس را یکباره کن افسوس را بیچاره کن وقتِ طلوع خاطره است این شهد را در باده کن در بابِ این چون و چرا صد گفته آمد در میان این درد را فریاد کن اینک تو و این خصمِ جان یک شب غلامی محتضر با کرده هائی مختصر یک نسل را بر باد داد صاحبدلانی...
-
بیا گل بده ترانه
جمعه 17 آبانماه سال 1387 12:48
رفتنت نه اشتباه نیست موندنت کارِ خدا نیست وقتی هر لحظه تو قهری بگو مونده و تباه کیست قهری با خدای حرفا میری به دیاری یکتا دلائی که سرد نمیشن نورن و میتابن هر جا همین جائی که نشستی جای گلبوسه ای خالی همون وقتی که گسستی تنگه دل تو در چه حالی جای تو اینجا نبود و به رفاقت مونده بودی روزای ابری شروع شد اما تو رفتی به زودی...
-
با توام گل ستاره
سهشنبه 14 آبانماه سال 1387 22:03
یه روزی میشم دوباره غرقِ نور ماه و ستاره یه روزی که خیلی دور نیست میشم اون مردِ سواره که تو کوچه دوره گرد نیست بدی رو اصلا بلد نیست که تو کِسوتِ ستاره نمیدونه انتها چیست یه روزی لبای تشنم با غروری جون می گیره اون غرور که قدِ خوابه توی بیداری حقیره این غرور با تو شروع شد اون غرور فقط یه کابوس منی که جام رو زمین بود گفت...
-
اون تو رو عاشق کرد
جمعه 10 آبانماه سال 1387 21:20
نمی دونم چی میخوام از جونِ این دنیا ولی میدونم خوب می دُوَم آهای یارو یه صندلی میدونم مثلِ هم یه راه میرم ترسِ فردا رو دارم خیلی چیزا رو دارم اما باز که میشمرم انگاری تو رو دارم توئی که موندنی شدی همه چیزا رفتنی واسم تو خوندنی شدی قهری اما دِلَکم دلم یه پارچه آتیشه جونِ من بازی نکن بعضیاش خوب نمیشه بدی انگار کِش میاد...
-
شک ندارم
سهشنبه 7 آبانماه سال 1387 13:17
این همه ساز یه روز با همه دوری و سوز با همه تک بودن تو هزار حرف هنوز از تو باز می خونن از تو ای مامِ وطن از تو تا اون سرِ شب بی قرارِ خونن همنوا با دلِ تنگ همصدا یک آهنگ از سقوطِ شب میگن از یه صبحِ هفت رنگ با خیالای قشنگ با نگاهای یه رنگ . با سکوتِ من و تو فصلِ دل وا نمیشه شبا سر میاد ولی گرگِ بد پا نمیشه یا جاش یه...
-
به نام دوست
جمعه 3 آبانماه سال 1387 23:18
مثلِ آن ماهیِ افتاده به قلاب تو را می جویم مثلِ آبی ز آسمان رنگِ تو را می بویم سخت تشنم از این گفتنِ تو می رویم نازنین از تو زیادت شده این باورِ ما قدح و ساغر ما جانِ مهتاب مگیر این همه روشن بودن دیده ام خویش و به آخر شده این فرسودن من تو را مسجودم در نگاهت بودم کاهلی مسدود و ترکِ عادت زودم یک نگاه ما را بس بسته شد...
-
هیچوقت این قصه پیرایه نبود
سهشنبه 30 مهرماه سال 1387 12:19
هیچوقت این همه بی سایه نبود یا درونِ واژه بی مایه نبود هیچوقت گلهای بختِ روزگار در درونِ کِشتِ همسایه نبود هیچوقت ساده نبود این نو شدن لاله ها قربانیِ آن حالِ بد من همان هستم که قصدم تو شدن قصه ای بی اختیار آن فالِ بد کاش بودن این غم باطل نبود اختیار از کف بدادن تند و زود من به جبرِ واژه ای دلخون شدم با تو ماندن مُرد...
-
بیا که ما شیم
جمعه 26 مهرماه سال 1387 20:11
میخوام برم میخوام برم از این شهر نگو که دست و پا واسم نداری میخوام برم نگو که طاقت بیار امیدِ واهی تو دلم نکاری ابر سیاه گرفته از همه سو جون و دلو آسمونِ آبی رو تشویش و اضطراب بازم دوباره کابوسِ تلخی کرده هر خوابی رو همیشه از ناگفته ها شکارم یه بغضِ سنگین کرده غصه دارم نگاهتو ازم ندزد پرستو از این همه ماتم و غم بیزارم...
-
نکته
سهشنبه 23 مهرماه سال 1387 13:10
سخت خواهد بود مرگم من خـدا با خود ندارم این تهی بی یار و بی کار شرم دارم دل ندارم در پیِ هر امر باطل خاطرت آزرده کردم سرورم یکتا نیازم بی وجودت سردِ سردم نیستی نطفه اش از آغاز از زمین و دیدنی بود تا دلم دیگر ندید و خاکِ سرد با تن گره خورد آن وساوس روحِ شیطان آن پلیدی رنج و نِسیان هر دم آزارد بلرزاند تنم هر چه بی تو...
-
یه سبد ترانه
جمعه 19 مهرماه سال 1387 12:18
یه سبد ترانه واسه روزای شادی که میان یه سبد ترانه آسه خنده گُل موندنی کیان ؟ یه سبد ترانه حرفه اصل کاری دلِ تنگه نشه قلباتون پرِ سنگ انگاری که عصرِ جنگه این همه واژه نمایش این همه گِله گشایش این همه بودنِ با دل با بهار گرمیِ زایش این همه سبزیِ شادی این تمامِ باورِ ماست واسه تو گُلِ زمینی خورشید قلبِ آخر ماست این وطن...
-
از من به ...
سهشنبه 16 مهرماه سال 1387 21:46
دارم از شما می پرسم که نگی بغضم سر اومد که نگی بازم دوباره تخمِ کینه ها در اومد روزا بد شد بی خدا موندم دوباره بی نفس بدونِ معنی بی هوا به یک اشاره من گناهوارم می دونم یک دلیل برای مردن منِ بد قصه همینه یک صدا شیم واسه خوندن بی خدا مونده دل من ای دنیا چقده تنهام چقدر ویرونه نفسهام چقدر منگِ دلخوریهام دارم از شما می...
-
منجی
جمعه 12 مهرماه سال 1387 19:07
دیگه خالی شد صدام از بوی بارون از غروب رنگین کمون صدای ناودون دیگه پیچیده صدای بی کسیها توی کوچه ی خیالای پریشون من همون یه تیکه برفم توی دستات من همون قربونیِ هُرمِ نفسهات یک سراب که انتهاش تو این کویره یک غرورِ بی نشون بی تو اسیره کاش میشد تنهائیام فکرِ تو باشه کاش می شد حسرت نبود رفتن فنا شه قصه ی تازه نبود همون که...
-
خونه ی ما
سهشنبه 9 مهرماه سال 1387 14:54
دل که میگه بسه بگو با داشته هامون دلخوشم یه آسمونِ غرقِ نور با بغضِ صحرا می جوشم دل که میگه بسه بگو واسه فردای سرزمین واسه تو میخوام نازنین دلواپسیهامو بچین نمیگم تو شروع بکن فقط فکر کن بشین ببین خواستن رو همقواره کن گذشته رو به هم بگین چشمای پاک دستای نو دلگفتتو به من بگو صدائی نیست فقط توئی تا عمقِ فرداها برو برو که...
-
ببین
شنبه 6 مهرماه سال 1387 13:50
توئی تو پیله ی وحشت همیشه وقتِ تنهائی همیشه خیسِ از مرداب همیشه بکرِ هر جائی توئی تو خاک و حماسه نه پنهون کردنت راسه تو رو میشه پریشون کرد همیشه آسه و آسه ستاره گیرِ قسمت بود تو اما در پیِ دیدار غرور تو هماوردی برای آخرین پیکار صدات رو تو دلم دیدم به وقتِ غصه ها چیدم کمک کن این نفس با هم از این آشفتگی سیرم سکوتت نیست...
-
شاه قلی
جمعه 29 شهریورماه سال 1387 04:23
بغضِ این ترانه ترکید تو رو جونِ دلخوشیها تو رو جونِ این شبانه بسه فصلِ دلخوریها شاه که بخشید تو کی باشی شاه قلی باشی نباشی دیشب اون حسابی خندید توی فصلِ ساده گیها یه شبِ پر از سرور بود غصه خوردن حرفِ زور بود خیر و خنده و برنده انگاری توئی بازنده درُ روم نبند ستاره شبم از تو نور می گیره نذار بی خیالِ ما شم دلِ من بدجور...
-
وقتشه
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1387 02:02
ساده ی ساده گذشت من هنوز بی خبرم من هنوز منتظرم بی عمل مفتخرم ساده ی ساده گذشت روزهای بی جواب در پی معنا شدن در هزار تویِ سراب دل که رازی شد به مرگ تن پیِ افسانه شد یک خیالِ بی سحر نا رو تا اون خونه برد خونه ای که هر کسی آجری با کینه کند آهنش مونده به جا آتیش افتاده نخند خونه ای که مردمش قرنها با خونِ دل با هزاران آب...
-
دل تو را دوباره چید
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 01:30
بی ترانه تر گذشت روزهای داغ تیر تیز و تند و بی سوال در ورای نقطه گیر بی ترانه تر گذشت گر چه ما به هم شدیم گر چه من شروع شدم ما دو تن به یک خودیم ما سرودِ فصل تاب دورها همه سراب یک شروعِ بی جواب ثانیه دل و شتاب تا تو را دوباره چید با تولد و امید یک دلِ پر از خیال با علاقه ای شدید من ز خود به در شدم با تو تا سحر شدم یک...
-
یک امید
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1387 14:23
آخر هیچ حسی نداشت آن پرنده پر کشید با تو از فردا گذشت با هزار عشق و امید آن پرنده گم شد و بوی لانه با تو بود آنچنان عشقی نبود یا هزار حرف و سرود او به تنها یک امید در هزاران کورِ دید او به تنها یک غزل با تو تا فردا رسید بوی جاری بودن از هر زبانی می شنید تا تو را افسانه دید تا تو را دید و خمید او به تو تسلیم بود کاش دل...
-
دوباره
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 09:05
شهرُ به آتیش کشیدم هزار بار دوستم داری از قرار دلت میخواد دلم رو فرصت نمونده انگار شهرُ به آتیش می کشم هزار بار دوستم داری بی قرار دست میذاریم دستِ هم دیگه تمومه شعار دوستم داری بی فرار بی غصه از روزگار روزای خوب شروع شد آبـی شده انتظار دوسِت دارم فرار این قصه ی روزگار باور نداری بشمار عاشقتم بی شمار شهرُ به آتیش بکشم...
-
نامردی رو ارشد کردم
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1387 12:36
انگار بهت بد کردم نگاهتو سد کردم یه میلیارد عشق و خوبی فوقش واست صد کردم انگاری حـ سد کردم قرمزاتو رد کردم تو عاشقی باختن و یه حکمِ اَ بد کردم زرد کردم و زرد کردم تقاضای اَ شد کردم اشهدتُ خوندی و گفتی دلُ مرد کردم خاک و شنُ گرد کردم مهر تو رو سردکردم رفته عقبگرد کردم شطرنجتو نرد کردم ٢ نگو که این یه بازیه راس راسی...