یه فرشته که نگاهش
مثلِ مـاه تو آسمونه
میدرخشه تو خیالم
قصه ی منو می دونه
حس رو از نگام می خونه
میاد و پیشم می مونه
چه زیادم به کنارش
بی کسیهام رو می رونه
یه فرشته یه ستاره
اونم آرومی نداره
با یه لبخند یا نوازش
عشق رو تا ابد می کاره
میگه جونم یه شعاره
قصه ی بدی سر اومد
اما مـا با هم می خندیم
خوشی و شادی در اومد
یه فرشته سرده حالش
نور میده اما خیالش
نگرانِ روز و شبهاست
به فراقش به وصالش
آره یه مـاهِ زمینی
که امید سوغاتِ دستاش
میدوزه خنده رو لبهاش
تا نگیم ای کاش ای کاش . . .
هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد