-
آره با ماست
جمعه 1 خردادماه سال 1388 10:11
اره کردن اشتیاقو خیلی ریز داره می باره میدونم که غصه داره اون کیه که نمی ذاره مثل اون بُراده ی چوب مثل سوختن توی آتیش سیاهن ابـرای آبـی پر ترس و یاس و تشویش خـداجون انگار نمی خواد یه دلِ سیر اشک بریزن این همه چقده تنهان نگو راس راسی بخیلن بردنِ اسم تو ای دوست یه خیالِ اشتباهه قهری با کُره ی خاکی این زمین چه بی پناهه...
-
کشش
جمعه 18 اردیبهشتماه سال 1388 08:55
بهت میاد یواشکی دست توی قلبم بکنی خاطره بیرون بکشی تـرانـه هامو بخونی بهت میاد دلِ منو سیاه یا آبـی بکنی بدی بهم نسبت بدی تا قبر عشقو بکنی بهت میاد گُل بکنی اما خیال پر پر کنی روسری سر ماه کنی ستاره ها رو در کنی بهت میاد اما بگو دلت میاد برم ز یاد یه کمو که دوستم داری دروغ نگو خیلی زیاد دلم میخواد خوردت کنم یه حمله ی...
-
سپاه شر
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1388 18:32
گریه کردم واسه ظلمی گریه ای داغ و جهنده پُر اضطراب و خواهش واسه این زخم کُشنده یک چرا به قدِ شیطان حیوونِ بی دین و ایمان کسی سربریده انسان که پُر جهله پریشان آخه خونخوار حرومی میکشی به نام الله الَهِ تو کین ابلیس اجر تو آتشه و چاه ای خبیثی که سوزوندی آدما رو دسته دسته جانی بالفطره ای دَد گرگِ بد توئی پابسته تو که...
-
ضیافت
جمعه 28 فروردینماه سال 1388 22:24
تو هم وقتی چشات بسته است تو هم وقتی که بی مائی میشی روشنترین واژه تو آبـی بخش دریائی تو هم وقتی که می خندی شهابِ آرزوبندی تو اون بغضی که فریادش جهان از گریه آکندی نمیشه روزها بی تاب همش تشویش همش ناباب که تو قائل به رخدادی به قلبِ شب یکی شبتاب گلایه با تو گم میشه شروع میشه تنی تبدار که این اعلانِ آغازه به پایانِ غمی...
-
پیدا و پنهان
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 21:09
یه روزی هست و یه روز نیست یه روزی داری نداری یه روزی خوشحال و خندون یه روزی گریه می کاری یه روز بارش یه روز آفتاب یه شب مهتاب یه شب تو خواب سیاه و کبود شد نیلی ماه بیا ستاره دریاب یه روز غافل از خـدا و یه شب غرقِ بی نیازی یه روز ذکر دوست بر لب شب و دلگفته و رازی هق هق و گریه یه ذره خنده ها لحظه به لحظه یه وقت خشمگین و...
-
در یاد
جمعه 21 فروردینماه سال 1388 09:55
تو را یک چند گفتم وقتِ پرواز پریشانم مکن از روز آغاز تو را یک چند دیدم آشنائی غریبی بی کسی شد قصه ی راز دلت از حادثه پر خون و تر شد نگاهی پر ثمر یکتا خبر شد شکوهی تا فراسوی تن ریش به انجام سکونی یک اثر شد غرور تازه ای می گفت با من ستاره مرده ای می خفت با من سکوتت عالمی با خود به سر داشت غبارانِ خطر می رُفت با من اگر...
-
گل دی
سهشنبه 11 فروردینماه سال 1388 10:29
تو قلبِ من نشونه ای از اون روزای کهنه نیست تو قلبِ من بهونه ای واسه سکوت و خنده نیست تو چشم من نگاه نکن نداره رنگِ آشنا کابوس ترسناکی شده این انتهای خوابِ ما ستاره هامون رو برا بازیِ بوسه میاریم زنجیر میشن از حادثه تخم بدی رو می کاریم ماه دیگه مالِ ما نبود مهر حسودا شده بود دل تو دیار زندگی پیر و خموده زودِ زود تو قلب...
-
خواهش
شنبه 8 فروردینماه سال 1388 12:12
خواهشم از شما اینه که گُر نگیری اِنقده برای دلبستگیات مایه نذاری که بده خواهشم از شما اینه که کاشاتون زیاد نشه میسوزه اون دلِ کوچیک محتاج این پُماد نشه خواهشم از شما اینه بعضیا بد ساخته شدن تعمیر گارانتی کدومه درب و داغون و بیخودن خواهشم از شما اینه قدر خودت رو بدونی برای هر سلیطه ای اِنقده دربست نرونی به خودت احترام...
-
باز از نو
سهشنبه 4 فروردینماه سال 1388 22:40
حرفائی واسه نگفتن بغضائی که نشکفتن عشقی که پنهون و سرده فاصله ها چه زُمختن کابوسای پاره پاره دلی که بی اعتباره دردی که چاره نداره مرگ میباره مرگ میباره این روزا قصه ی موندن قصه ی تلخ سکوته قصه ی دلواپسیها دره و وهم سقوطه دل میگه عقل نمیذاره جون میخواد تن نمیباره تو کی هستی من چی میشم قلب درگیر شعاره حرفائی واسه نگفتن...
-
رفتن و رفتن
شنبه 1 فروردینماه سال 1388 19:03
تو نه اهل آسمونی که همش اوج و فرو داشت تو نه اهل این زمینی که همش بگو مگو داشت توئی اونیکه رو لبهاش پر شوقه شوقِ پرسش که آهای زمین چی دیدی از یه دنیا رنج گردش مگه خورشید چی میاره واسه تو یه اشکِ سوزان منم اون قطره ی نالان از شب و برق هراسان زمین سیاره ی آبـی دوستی با آتیش هراسه آبیات بخار و پرواز می سوزی تو آسه آسه...
-
ترنم
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1387 09:35
خدا نگهدار دلِ دیوونه بازم تو بودی واسم نشونه خدا نگهدار حالا که رفتی شب و سکوته بغض و بهونه خدا نگهدار ای عشق دیرین برای این تنخسته نمونی خدا نگهدار به شوقِ فردا فدای تو پرسه و جوونی اگه تو پائیز توی شبانه توی تنهائی تـرانـه بمیره لبخندِ عاشقانه بمونه ترس و شک و بهانه بازم رو لبهام اسم تو جاری توی خیالم یه نوبهاری که...
-
روز نو
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 18:44
صداها برام غریبه وقتی آسمون عجیبه نگاه کن یه اخم تو هم عاشقونه رفتی کم کم سر این خیال تا کِی باید گرم قصه باشه آره تلخه این حکایت عاشقی باید فدا شه فدا شه دیگه نبینه این همه خیال و درد رو صداها براش غریبه ساده دادن حق مرد رو وقتی تنهائی فریبه وقتی عشق تنها یه بوسه است نگاه کن یه اخم تو هم خنده ماهی سهم کوسه است آره...
-
یادگار
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1387 10:34
گوش میدی به حرفِ من ای مهربون این روزا قدِ تموم آسمون دل من شادی رو گم کرده بدون این زمون سنگیه هفت تا آسمون ٢ قدِ تو که ساده رفتی قدِ من که دل بریدم قدِ تو که دل شکستی آره در خودم خزیدم قدِ ما که مثل مائیم اما شکل قصه نیستیم تلخ و دوره اون خیالت شاید شکل غصه نیستیم شاید یه لحظه نگاهت عاشقونه به دلم زد اما اون تلنگُر...
-
آبی آواز
جمعه 16 اسفندماه سال 1387 22:04
تموم ساعتا همقدِ ما شد همه تا زیر کندوی تـرانه همه بغض و سکوتِ بی بهانه همه راویِ دردِ این شبانه که این دلگفته ها رنج مدامه که عاشق پیشگی دورش تمومه همه رنج از خیالِ باطلی بود کبوتر نیست دردم جغدِ شومه زبون این گفته ها رو بیش و کم داشت که فرداهای ما همسنگِ مهره چرا راوی همش بود و نبوده سیاهِ سنگِ غم همرنگِ چهره تو می...
-
انتهای خزان
جمعه 9 اسفندماه سال 1387 14:33
تازه شدن خبر از این سفر داشت کهنگی رو اصلا اون باور نداشت . همیشه من دلم میخواد بباره تو آسمونِ چشمام پا بذاره قطره به قطره خاکِ نازنین رو از این تنهائی و سکوت دراره مردی با چتر بسته زیر بـارون به احترام این همه قشنگی آروم و آروم میشنوه حیات رو تو روزگار سنگی این یه رنگی ٢ آدمها یک یک ماشینا ده و ده رد میشن از پیاده...
-
هوادار
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1387 14:19
عشق منی تو عمر منی آخه با اجازت گرفتار تواَم قلبِ منی تو دلبرمی آخه با اجازت هوادار تواَم روز و شبِ من طی نمیشه آخه می دونی پیش تو چه حالیه روزای آفتاب شبِ مهتاب آخه می دونی که جام چه خالیه صدام نزن من صدات کنم آره اسم تو دوای دردمه وقتی می خندی با خود میگم بی نفست راستی سردمه اگه دو روز بی تو شب شده اگه نگاهی هدر شده...
-
تو با من
جمعه 2 اسفندماه سال 1387 08:32
تنهای تنها با دل نشستم بی تو چی بودم با تو چی هستم بی تو یه رهزن بر این دقایق بی تو یه نفرین بغض شقایق یک قلبِ ساکت که تو سقوطه بی تو کی گفته شادی هُبوطه یه طرح غمگین از این زمستون مشتاقِ مشتاق کو بوی بـارون ٢ تنهای تنها با دل نشستم بی تو چی بودم با تو چی هستم با تو یه شوقم اون شوقِ فریاد اون تکنوازی نمیره از یاد با...
-
ورا
جمعه 25 بهمنماه سال 1387 20:19
دلت میخواد مثل نسیم آبـی و با خـدا باشی دلت میخواد بد نباشی یه پارچه با صفا باشی دلت میخواد تا خودِ صبح هی گُل بوسه بکاری دلخنده ها هزار هزار اخمی به ابرو نیاری اگه تو هم مثل همه گیر شش و بشِت باشی لبخندِ تو دروغیه میخوای ازش رها بشی رها بشی از صورتک گفتنیهای کک و مک دلضربه های بیخودی پیغام تلخ قاصدک باید که باز نوا...
-
دوستت دارم
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1387 19:59
روز تولدِ توئه عزیزترین نازنین تو انتهای پائیز و شبای زیر ذره بین روزی که میخوام صبح اون گرمای خورشیدِ نگات قلبی رو شعله ور کنه که دم بگیره خنده هات می میرم با شوقِ چشات ضرب و صدای نفسات عاشقترین منو ببین چه آبیم توی هوات روز و شبای عاشقی به قدِ عرض آسمون الهی صد ساله بشی آمین خدای مهربون این جمعه های پر سُرور همه...
-
پریشون
جمعه 18 بهمنماه سال 1387 17:58
اگه خـدا بخواد میشه جهانِ من پر مِه و گرد و غبار که چشم من همش سیاهی میبینه تموم فصلهای تباه میشه بهار کرانه تا کرانه پر ز روشنی غرور دل نمیشکنه به آسونی برای خاطر همه بغض زمین شبگریه ای نمیشه سرد و پنهونی شاید زیاده از حد و نظر خواست دل من ولی بدون که عاقبت همین دو روز مشکل من خـدای من اگه کنار ساحتت تو سایه سار...
-
بارون
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1387 11:20
خالی انگار دم می گیره همه ی حالِ خیابون وقتی زیر ضربه ضربه اون دلِ کبود هراسون شیروونی یه پارچه پیوند با اون قطره های پاکند سُرخُرون از توی ناودون این همه لبخند و لبخند قطره ها سُر میخورن غِل میخورن هِی پشتِ هم چیکه چیکه قاطیند می اُفتن از یه مشتِ هم قش میرن همهمه ی شادُ ببین زیر پل قاطی رودخونه میشن غرقِ ما و این همه...
-
باز او
جمعه 11 بهمنماه سال 1387 11:28
وقتی که بارون می باره یه ریز و با جون می باره وقتی که راضی نمیشه روز و شبا تازه میشه وقتی که سرما و خزون منتظر تلافی اند وقتی بهار و سادگی برای قصه کافی اند من بی تو میشم مثل غم مثل تموم ثانیه ام مثل تموم ساعتی که بی اراده جانی ام من بی تو ثابت می کنم که بی خدا و بی خودم دلم می خواد گریه کنم من راستی بی تحملم خـدا چرا...
-
مهم نیست مهمه
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1387 19:00
آسمون سیاه و غمگین نورُ از برکه های خالی نگیر نمیخواد بباره اینجا بشن تو خاک و خیالِ دل اسیر آسمون سرد و هراسون زمین خشکیده انگار دعاهائی بی ثمر داشت توی خوابِ قصه هر بار تبِ تو تابِ شروع بود یا یه ترس بی تفاوت با تو تنهائی شروع شد همه جمله های بی خود دیر و دوره این شناختن یا غروری تازه ساختن همه زندگی یه رسمه بردن و...
-
عشقی الهی
جمعه 4 بهمنماه سال 1387 20:42
تو این شبای بلند که خنده از دل نیست فقط یه طرح گُنگ بیهودگی از چیست شاید که عاشق بود این دل دلِ رسوا تنها شده حالا بی یار و بی فردا شاید نوای مهر با بوسه ای پاشه با یک نفس امید با یک غزل جاشه دلتنگتر از من تو با تبی شیدا پنهون نکن از من عشقت شده رسوا ٢ گاهی میانِ هیچ لبخند می یابی یا عمق معنا را وقتی که در خوابی گاهی...
-
جای تو خالی
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1387 21:02
دوری و نغمه ی لبهات نمی پیچه این حوالی میخوام در تو زنده باشم عزیزم جای تو خالی دو سه روزه که گذشتی نگرانِ حرفِ سینم یهو سخت نشه قدمهات ساده شه تا من بشینم بشینم سر دو راهی که نگارم کی میایه تا غروب سرم هوار شه زندگی بدونِ سایه بشینم بی تو نبینم همه خوبیای عالم با تو لذتی دگر داشت حتی اشک و سوز و ماتم اولین باره نگاهم...
-
طلوع
جمعه 27 دیماه سال 1387 12:12
خیلی وقته که تـرانه شوقِ تو روی لباش نیست خیلی وقته تا شبانه نم اشکی تو چشاش نیست خیلی وقته که تلنگر نزدم به قامتِ دل دستی انگاری تبر زد به نهالِ ساحتِ دل من و تو بدجور اسیریم توی خوابِ قصه گیریم من و تو با همه شادی چرا بال و پر نگیریم روز سیزدهِ خزونی نوبهارُ تازه کرده واسه آرامش تازه رنگِ شادی رنگِ زرده فصل زادنِ من...
-
لبخند ساعتها
سهشنبه 24 دیماه سال 1387 07:42
منم تقدیر می سازم با هر حسرت با هر خواهش نهالِ سبزی تو بارون با بودن درکِ بخشایش منم تقدیر می سازم با هر چی توی قلبم بود نمیشه با تو گم بودن این تنها واژه حرفم بود لبالب از تو میشم باز تا قلبِ آبیـا پرواز نوای عاشقی بی دل که بودش از تو شد آغاز ترنم های بی فردا دوباره رسم بودن نیست غروری عاقبت طی شد شمیم سادگی با کیست...
-
دلگفته
جمعه 20 دیماه سال 1387 20:32
کاری به بن بست ندارم کوچه ها زندونیِ این خیابونِ یک طرفه گیرِ گیرند همین کاری به هر کس ندارم من میگم پنجره ها وا نشده هوای تازه میخوام دیگه چرند و بیخوده این روزا دل واسه فردا دیگه غوغا نداره چهره ای که خواستنی بود نه تماشا نداره این روزا آسمون همبغضِ زمین تو این دیار نازنین دلگفته ای که جا نشد یه زخم کهنه بود همین...
-
عشق بی پایان
جمعه 13 دیماه سال 1387 10:58
کسی دیوونگی کرده کسی که عشق رو رنجونده کسی که با همه خوبیش بدِ قصه رو نخونده کسی که حرفش تکراری اونیکه بغضش آفتابی تهِ هر کوچه زندونه چقدر موندم تا نخوابی دلِ این بی زبون با توست اونیکه قدِ دنیا بود برای تو کوتاه اومد سکوتش واسه فردا بود اون فردائی که می سازیم من و تو با همه خوبی به لطفِ ایزدِ منان حتی تو خونه ای چوبی...
-
اشاره
جمعه 6 دیماه سال 1387 19:48
فارغ از دنیا نشستم تو بگو برات چی هستم همه عالم توی دستم پس بگو واسه چی خستم بی خبر و خوش خبر فکر بازیِ دگر صداها بند نیومد خواستمون شده دودَر یه نگاه به قلبمو یه نیگا به ساعتو امروزم دیگه گذشت کسی دنبالم نگشت دیگه تو شهر خیال واسه تو جا ندارم واسه دل دیوونم و واسه تو نا ندارم رونق شهر خیال مثل اون قدیما نیست رویاها...