کفشدوزک

نوشته هائی پر از احساسات ناب

کفشدوزک

نوشته هائی پر از احساسات ناب

مهم نیست مهمه

آسمون   سیاه و غمگین

نورُ  از برکه های  خالی نگیر

نمیخواد  بباره اینجا

بشن تو  خاک و خیالِ دل   اسیر

آسمون      سرد و هراسون

زمین خشکیده  انگار

دعاهائی  بی ثمر داشت

توی خوابِ قصه   هر بار

 

تبِ تو    تابِ شروع بود

یا یه ترس بی تفاوت

با تو تنهائی  شروع شد

همه جمله های   بی خود

دیر و دوره   این شناختن

یا غروری   تازه ساختن

همه زندگی   یه رسمه

بردن  و  خوردن  و  مردن

اینا حرفِ آسمون بود

به رگ و ریشه ای   بی جون

اون فقط  یه چیکه آب خواست

واسه  چهره ای پریشون

چشم وا کن   که این هوا

واسه امید  انتظار    نیست

صدای غرش  کجا بود

گوش بده   وقتِ شعار نیست

تازه شد   اولِ دیدن

حرفِ نابِ دل   شنیدن

ساعتِ تنهائی   مرده

همه قمریا   رسیدن

اون  پرنده ی  مهاجر

که تو سینه   بغض شب داشت

رفت و این فاصله ها   رو

تو دلای بی خبر  کاشت

اگه  چهره ای  نمونه

واسه   دیدنِ ستاره

آسمون   هوائی میشه

بچه هاشو   می شماره

آخر اون   بارید و بارید

تو سکوتِ  خالی شب

جوری  آروم و  با دقت

که جوونه  نکنه تب

خـدا گفت   اینه حقایق

وقتی   انتظار نداری

یا به یادِ بالا نیستی

تو زمین  هوس می کاری

یه خـدا به یادِ آفریده هاست

اونه که  برای زندگی  پناست

توبه مون   راست باشه یا رب

بگو عاشقی کجاست ؟    2

 

11 - 10  آذر

رودسـر 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد