-
از این بیداد
شنبه 26 تیرماه سال 1389 22:20
جای باتوم رو پشتِ تو میگی دردی نداشت داداش همه تن زخمی و خسته غرورت زنده گُردِ داش تن کبود و مضروبت تو مـادر من به پات خاکم اون نامرد خواهری نشناخت واسه تو مشتِ افلاکم ٢ نزن جانی نزن قاتل برادر مشتتو وا کن توی مشتت یه گوشی بود عکس این درندگی جا کن نزن جانی نزن قاتل اون عاشق با من برادر بود می گفت مـا جمله انسانیم جرم...
-
فصل چهار
سهشنبه 8 تیرماه سال 1389 21:46
پشه ها شب میخوان پشه ها خون میخوان خرمگسِ تاریک روزای خوب میان روزا تو درختا شبا هرز می گردن نسلت منقرض شد کی رو سیاه کردن دیگه خون نمونده که تا صبح بنوشن یه مـلّت بیدار شد همگی به گوشن ٢ مگسا دور و برت فتوا میدن میخوای آسمونو تنها بگیری پر و بالِ اون عقاب بهت نخوره آخرش گنده مگس بد می میری اژدها و گرگ و خرس روسی هم...
-
تو این بی پناهی
جمعه 28 خردادماه سال 1389 16:52
توی شهر دنیا یه خونه اسیره یه زندانِ شرقی دلا توش می میره توی شهر دنیا یه کابوسِ شومه یه بغضِ دمادم که شـادی حرومه دیگه با مـاها نیست سر چی بباریم یا با قلبی زخمی یه عشقی بکاریم دیگه مهربون نیست همه دستِ مردُم بهارُ نمی خوان همه خوبیا گم جوونی که خسته امیـدی شکسته خـدا لُعبتی شد همه دستا بسته ولی مـا هنوزم می تونیم...
-
حصر مشترک
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 21:48
داره کم کم همه حرفام رنگِ فردا رو می گیره نوبتِ دلخوشیِ مـا وقتی خونمون اسیره خیلی کوتاه و شمرده جوونیمونو کی برده دلائی که سرد و مرده ضحاکی مغزا رو خورده بدنها پر از سم مرگ گردای سفید و سوزن ندارها زخمی کلافه واسه هر لوطی ای رهزن خبرای بد دمادم فقر و فحشا شده همدم واسه خاشاکی که گفتی خودکشی یه جوری مرهم فصلِ حاکمانِ...
-
پـردیـس
یکشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1389 21:35
عزیـزم داری میای خـدا رو شکر یه بـابـا مـامـان میخوای خـدا رو شکر عزیـزم نویدِ عاشقی و مهـر چشم به راهیم تا بیای خـدا رو شکر وقتی دیدیم گُلِ خنده ها شکفت راستی راستی معجزه ست بی گپ و گفت وقتی مـا دلو سپردیم به خـدا بختِ بد یه گوشه ساکت شد و خُفت تو تمومِ روز و شبهای بلند تو رو داشتن آخرین حرفه نخند این همه روز رو...
-
شوخی سنگ جدی مرگ
جمعه 17 اردیبهشتماه سال 1389 13:31
از درد دهان گشود بچه می چلاند چشمان یه کاسه خون بچه می خوراند یک مشتِ پر پُفک با حرص و با وَلَع ترسی بر او چشاند مرگ و کُما خلاء او فکر جوجه اش جیکی خفه غریب بچه یه کار نیک شیطونیِ نجیب بارانِ خیس و سرد اُردی بهشتِ درد وقتی که لانه ای تابوتِ جوجه کرد با کار خیرِ تو یک آشیان گسست یک شوخیِ عجیب عمری دگر شکست بارانِ تند...
-
با خـدامون با خـدامون
جمعه 20 فروردینماه سال 1389 12:09
میدونی روزگارم کمی اندازه ای سرده وقتی که من از تو دورم شکلها اندازه ی درده هیچ کسی قدِ تو یار نیست تو تمومِ روزگار نیست هیچ کسی نمیگه ای دل تا خـدا هست انتظار نیست روزا پوچ و گُنگ و محون شبا بی سایه ترینن وقتی که من از تو دورم غربت و تلخی قرینن با تو معنا میشه حرفام با تو انگاری وجودم با تو هنگامه ی شـادی بی تو بودِ...
-
با تو بهترین
جمعه 13 فروردینماه سال 1389 12:19
میخوام ببینمت اساسی برات بمیرم حماسی اگه تو قلبت نباشم نابودی راسی راسی تو فکر مجنون یه عالمه حرفای بد به پدرزنه یه بار میخواست قاتلش بشه بعد انتحار رگ بزنه اما گذشت اون زمون تمومه قصه ست اینو بدون اسید تیزی تو کار نیست ریلَکس باش و اینو بخون قبوله مـا دستامون سواست دو تا سیاره تو تا هواست قبوله اما دله خرفهمه زمین...
-
با غرور هماره جاودان ایــران
جمعه 14 اسفندماه سال 1388 17:23
بیشمار واژه ی نـور مـا عشـق آزادی زنده میـهن به گرمیِ خور امیـد سُـرور آبـادی کدوم بارونِ غمناکی میتونه با تو بد باشه که اینطور زرد و ناشادی تو قلبت غصه ها جا شه تو قلبی که به شادابی وِردِ زبونِ عالم بود نگو این قصه تقدیره تا بوده دورِ ماتم بود از دنیا چی میخوای حالا فقط یه لحظه ی شادی به شوقش جشن می گیری همون آنی که...
-
من تو همه
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1388 20:42
سلام وقت خوش دوستای عزیز و مهربون کسائی که دلگفته های هر چند کوچیک من رو می خونید از همه ی شما بی نهایت ممنون و سپاسگزارم . یکی از دوستان وبلاگی تو کُماست به اسم آقا طاها لطفا از دعاهاتون بی نصیبش نذارید بیاید با هم من تو همه برای این عزیز همدل و هموطن و همه بیمارانی که بعد خدا امیدشون به دست و قلب مهربون شماست با...
-
مـا همه ایستاده ایم
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1388 21:35
خـاکِ خوبم خـاکِ سرخ بی قرار می رسد آخَر بهارانت بهار خـاکِ خوبم تشنه ی آزادگی می رسد آخِر سکوت و بندگی شهر بی بـارون بسه این انتظار این همه تلخیِ مرگ و هِی شعار شهر بی بـارون غروبُ پس بزن یار آفتابی کمی نفس بزن اشک ابرا هم همه خشکیده شد نسل گُلها جملگی برچیده شد این همه ننگُ کمی عقب بزن مـا همه ایستاده ایم هر مرد و...
-
از زمین به آسمان
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1388 21:16
سر کاریم آسمون نه چرا ابرات نمی بارن خِیل این سبزای تشنه نمی بینی بی بهارن آره ابرا جلو چشمت نمیخوان روز رو ببینی اما عقلت چی میگه جون چرا تو همش همینی چرا هر چی ابر و باد گفت پس تو این وسط چغندر مثلاً بزرگترینی نمیگیم بشو کلانتر اما گوش کن بکن باور این ورا خیلیا تشنن همه زرد نحیف و غمبار گاوهائی که خیلی گشنن اصلاً به...
-
پگاهی پاک
سهشنبه 8 دیماه سال 1388 20:06
جانم به قربانت ایران زیبایم با خون سرودی نو مجنون و شیدایم یزیدیان کشتند هر روز عاشوراست تا نینوا باقی یک میر ثارالله ست طلوع صبحی نو طلوع عشقی پاک بر خاطرم افزود شکرت خـدای خاک بر خاطرم افزود مهر جهانتابَش با گرمیِ لبخند عشقِ جهانخواهَش بر خاطرم افزود پرواز تا شادی خوشخوان و بی پروا پیوسته آزادی وقتی که می بینی ابران...
-
غم جادوست
جمعه 4 دیماه سال 1388 09:44
تکیه بر آسمان کرده ای و هنوز آستانِ شکفتنت خالی این نشد بر غرور خود باشی ناشکفته به اوج بدحالی در حجابِ سخن هزار ناگفته عقل درگیر و یکان زبان خفته این منم به دِیر هر عملی ساده بودن شُکوهِ آشفته تا تو روزان سکوت بی پایان بی سرانجام آرزو و پژمرده تا تو این من سرودِ بی عملی است ترس و یأس و غرورکِ مرده ٢ من شدم راز و رازی...
-
پیروز و موندنی
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1388 10:17
من و تو بازیگرِ شبای پر کینه و سردیم من و تو حروم شدیم آخر قصه تهِ دردیم منِ من مـا نمیشه مشتتو وا کن نگو نه دستِ بخشنده میخوایم مهرُ صدا کن نگو نه آذرِ قلبِ تو آتیش زده به هر چی بدی فکری تازه ایده ای نو ساختنو خوب بلدی اون حرومی رو ولش کن که نشسته بالا سر گرگای زخمی میرن شیـره نشسته پشتِ در همه بغض دروغ و شر سایه ی...
-
۱۳ آبان رهائی جان
شنبه 9 آبانماه سال 1388 21:17
مـا بیشماریم خـدائی داریم برای فـردا عشقو میاریم خـدای نوره خـدای خورشید ایـزدِ زیبا خالق امید اِلهِ تو شر از نسل شیطان سیاه و تاریک کابوسِ ایــران سوز زمستون بقا نداره حتی تو برفا غنچه بیداره به وقتِ رویش به وقتِ فریاد بوسیدنی نو کابوسِ شیاد ٢ مـا بیشماریم فدای ایــران عاشقِ خونه به شکر یـزدان دروغ نمی خوایم حسرت...
-
یکی رفته خیلی زود
سهشنبه 5 آبانماه سال 1388 08:52
زورکی نمیشه نوشت الکی نمیشه سرود قصه ی دوباره ها یکی بود یکی نبود اولاً میخوام بگم چیکه چیکه نم و نم دلِ تنگ به چی میگن یا که بد خاطرخواتم بعدِ تو صورتِ دل سرخ یا گُل گُلی نیست ترکوندی قلبمو عشق این خُل خُلی نیست بعدِ تو جونِ خودت تو خودم کِز می کنم بیش باد خیالی نیست اینو خوب حس می کنم ٢ زورکی نمیشه نوشت الکی نمیشه...
-
بزن بیرون
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 08:58
بزن بیرون بزن بیرون از اینجا شکایت از دنیا تموم نداره بزن بیرون و مزه کن هوا رو یه فرصته کیه به روم بیاره منم میخوام مثل تو بی خیال شم جواب واسه غرور پر سؤال شم روزی مثِ این روزا تکراری نیست میخوام واسه خودم یه جوری سال شم اگه نبود این همه بدگمونی این همه دلخوری و بی زبونی اگه نبود بودها همش خوب می شد گند نبودش همه...
-
تو بخوای همیشه تو
جمعه 3 مهرماه سال 1388 10:47
ندارم حرفی واسه تو خوب چزوندی دلمو نفله کردی عشقی داغو آتیش زدی خونمو تعارفات که کم بشه میگم زیادی می خوامت تب و تابِ داشتن تو واسه این هِی می پامت شاید تو زندگی و همه دلیلِ بودنی حالا من چیکار کنم چرا فقط لاف می زنی میگی لاوی ترکوندم خیلی مایه اومدم آفتابِ سوزان تمومه شب و سایه اومدم حالا سیمین بر تنها رُک بگو حرفِ...
-
پاینده این سامان این ملک هورائی
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1388 14:41
ز جمعه های سیاه خردادِ شرم و دروغ به فصلِ خون و قیام خیابانهای شلوغ سپید پوشی سـرخ سیاه پوشی زرد به سـبـز ایـرانـم شکفته شعله ی درد دو صد دغل نامرد دو صد حرامیِ دَد هزار فاجعه رُست ز خطبه ی آن بـد کریهِ هستی کُش قاتلِ زیـبـائی سوگُلیِ شیطان ولـیِ گمراهی نمرودِ جهل و جنون فتوای قتل و خـون کشتار نسلی نـو گردابه های فسون...
-
ما هستیم
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 17:47
تسلیم آرامم دروغ نمی خواهم برای تو هر شب تـرانـه می خوانم تسکین پنهانم بـارانِ چشمانم در انتظار صبح پُر شوق در راهم بی دل پریشانم کو مرغ طوفانم زخمی تر از لبخند یک عشق ایـرانـم از ارتجاع سیاه تا این پشیمانی یک مملکت در خون یک خِیل قربانی سـهـراب ها دیگر بی رستم و گودرز یکتا یـل مایند آمالشان بی مرز با واژه هائی سـرخ...
-
تب جادوئی
جمعه 6 شهریورماه سال 1388 12:31
اونیکه تو قصه گم شد اونیکه به پام فرو ریخت با یه حس مبهم تلخ با دل و جونم در آمیخت شبِ شعرم شبِ کابوس شبِ غصه بود و افسوس دلِ تنگِ تیکه پاره ام مثِ بن بست سرد و مأیوس اما نوروز بهاری ابـر و بـارون بی قراری نمیذاشت تنها بمونیم توی قصه های جاری چه فریبیه نگاهت دلِ تنگ و ضربِ بـارون کاشکی میبارید به چشمات چیکه چیکه اشکِ...
-
ندای حق
جمعه 23 مردادماه سال 1388 21:35
خیلی تنهام خیلی تنهام چه کنم تو بگو با کوهِ غمهام چه کنم یه روزی مثل کبوترا میشم من رها مثل هوا فدا میشم یه روزی میشم همونکه می رسید تازه اولِ سکوت جدا میشم انگاری از من و تو رها میشم شایدم مثل خودِ خـدا میشم دل من تنگه یه پارچه آتیشه صدای آب آره نوا میشم خیلی تنهام خیلی تنهام چه کنم تو بگو با کوهِ غمهام چه کنم دلِ من...
-
اعتراض
سهشنبه 13 مردادماه سال 1388 12:56
سیاه می پوشم سیاه رنگِ جزاست منی که غم دارم تو را که مرگ سزاست سیاه می پوشم برای روزی نو به پای زیبائی برای فصل تو سیاه دل آن دم دستت به خون آلود چشمان تو بی نور نعشت دگر فرسود آبـی به بـارانم سبزم که ایـرانم کِی تیرگی خواهم دیوان من انسانم سیاه بی رنگی است بی نور و بد مرگی است گناه یعنی تو بتها همه سنگی است بشکن به...
-
تو زرد نبود
جمعه 2 مردادماه سال 1388 11:00
دلِ آبـی دلکِ تنگ تو که از سرما شدی سنگ دل غمگین دلک منگ تو که موزونی یه آهنگ یکی اومد یکی میره یکی از عاشقی سیره یکی از دنیا رها و اون یکی حسابی گیره یکی غمگین یکی شاده یکی گریه هاش زیاده یکی خنده هاش دروغین یکی تکیه اش به باده یکی وَنگ و یکی هِق هِق یکی زخمی آینه ی دِق یکی تو فکری خراب و یکی یه دنیای صادق منم اون...
-
پرستوی مهاجر
جمعه 26 تیرماه سال 1388 11:56
ای پرستوی مهاجر که نگاهت سوی دریاست چشم تو آبـیِ آبـی روشنه به رنگِ فرداست پر و بالِ تو جوونی خنکای آسمونی اون بالا دنیا چه رنگه بگو با دل تو می دونی اون دورا ستاره دیدی واسه بغض قصه چیدی دل ما غصه ای داره توئی درمون تو امیدی ای پرستوی مهاجر رفتنت خوش ای مسافر بالِ پرواز جرأتِ تو یه سرودیم تویی شاعر میریم تا بالای...
-
شیشه ی سنگی
سهشنبه 9 تیرماه سال 1388 13:03
ماه کوچولو منو دیدی تنهای تنهام دوباره بازم تهِ قصه ی ما چشمای خاکیم می باره ماه کوچولو کجا میری اینجا تو رو کم میاره دنبالِ یه قطره ی نور دلِ ماها تنگه آره بابا دستای گرم تو فقط واسه کتک نبود مُرده ی یک نوازشم خشمو می کاری زود به زود نونِ حروم تو سفره مون نیار بابای مهربون کِش رفتن عاقبت نداشت چوبشو خوردیم هممون منم...
-
زمزمه ی فریاد
سهشنبه 2 تیرماه سال 1388 11:24
خداحافظ کمی زوده برای این تن زخمی دلی از غصه آکنده نمونده سایه ی رحمی خداحافظ کمی زوده نمی با قصه ام خو کن که اینجا فصل تشویشه اگه عشقه حالا رو کن خداحافظ ز راهی دور آخه اون لحظه ترسیدم نفسها بود نگاهم رو از اون لب بستگی چیدم خداحافظ کمی تنها من حالا یکه ی دنیا دلی مایوس و شیدا بود از این بدتر شده رسوا اگه تلخه اگه...
-
بدر جامه ی جهل
دوشنبه 25 خردادماه سال 1388 11:42
اگر چه سرد و کوتاه تند و خاموش از این کوچه گذشت آخر دلِ من اگر چه بلبلان مست قمریان هوش نه پیدا شد به هر سو منزلِ من زمونه آی زمونه آی زمونه دلم بدجور از این تنهائی خونه دیگه اشکی نمونده همدم چشم غبار حسرت و دردِ جنونه چرا یک دم نمیمونه بدونه ستاره مردگی رسم قرونه همه بازی یه وهمه یه فسونه دروغ افتاده مشتی توی خونه...
-
به نام زیبائی
جمعه 15 خردادماه سال 1388 21:22
ما هستیم خـدا همین نزدیکی بغضمون گم شده توی تاریکی ما همه دردِ دلِ بی مرهمیم این همه گفته نشد حتی یکی ما همه کم شدنِ یه خرده عشق کوهِ درده شونه ی تک تکمون بی نشون تو هم بخون تو هم بدون نسل سوخته ای نگاهی بی زبون شهر ما بدی مدی فراوونه کیه که حال و هواتو ندونه کافیه خم بشی روی زندگی غم وجودش واسه دل پریشونه میگه آی...