داره کم کم همه حرفام
رنگِ فردا رو می گیره
نوبتِ دلخوشیِ مـا
وقتی خونمون اسیره
خیلی کوتاه و شمرده
جوونیمونو کی برده
دلائی که سرد و مرده
ضحاکی مغزا رو خورده
بدنها پر از سم مرگ
گردای سفید و سوزن
ندارها زخمی کلافه
واسه هر لوطی ای رهزن
خبرای بد دمادم
فقر و فحشا شده همدم
واسه خاشاکی که گفتی
خودکشی یه جوری مرهم
فصلِ حاکمانِ اوباش
فصل جانیانِ قاضی
فصل مردُمی که مُردن
فصل غم هر جوری راضی
نذار بچه ها حروم شن
همونطور که مـا بریدیم
سوخته و تباه نباشن
همینی که مـا چشیدیم
داره کم کم همه حرفام
بوی اعدامو می گیره
بوی اعتصاب و روزه
عطر انسان که اسیره
خیلی کوتاه و شمرده
همه گُلها زرد و خُفته
خنده روی هر لبی نه
که سکوته با سکوته . . .
سلام دوست خوبم لتفا کمی بازتر بنویس خیلی توهم تایپ کردی حوصله ادم سر میره
aseman
بگذارید وبگذرید ببینید ودل مبندید چشم بیندازید ودل مبازید که دیر یازود باید گذاشت وگذشت(مولا امیرالمومنین علی علیه السلام)
روزی بهلول درقبرستان کنار قبری نشسته بود
شخصی از اوپرسید: اینجا چه کار میکنی؟
گفت: درمیان جمعی نشسته ام که همسایگان خود را اذیت نمی کنندواز این وآن نیزغیبت وبدگوئی نمی کنند..............
عرض ادب واحترام به شما بزرگوار
سلام دوست عزیز وبلاگ واقعا خوبی داری داشتم تو اینترنت میگشتم نمیدونم چطور شد اومدم وبلاگ شما واقعا کارتون زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما
.:: حق و عدالت ::.
وبلاگ شخصی مسعود کلهری نژاد
نورانی کن حق و عدالت را............................
علی علی / مهدی مهدی