کفشدوزک

نوشته هائی پر از احساسات ناب

کفشدوزک

نوشته هائی پر از احساسات ناب

سبز و سپید و سرخ

وقتِ دوباره چیدنِ

بانوی سبز خاوری  است

از خوابِ تلخِ این غزل

وقتِ دوباره  سروری است   ٢

 

کابوس را یکباره کن

افسوس را بیچاره کن

وقتِ طلوع  خاطره است

این شهد را در باده کن

در بابِ این چون و چرا

صد گفته آمد در میان

این درد را  فریاد کن

اینک تو و  این خصمِ جان

یک شب غلامی  محتضر

با کرده هائی مختصر

یک نسل را بر باد داد

صاحبدلانی پُر ثمر

این کودکِ بخت و قمر

یکتا خیالش این اثر

رسوائیِ نسل بشر

قربانیانی بی هنر

یکتا خدایش    جنگ و خون

این کودکِ نسل جنون

دشمن بدارِ زندگی

در جهل و نفرین و سکون

آرامش و زیبائیت

بر دار برد این معجزت

فقر و فحشا و اعتیاد

میراثِ این دَد    بی صفت

روشن ترین کاشانه را

تا قرنهائی تار بُرد

سرمایگانِ خانه را

این فاجعه  جانش بخورد

تا آسمان راهی نبود

آن وعده ها    دل را چه سود

با آبـی و سبزی   عدو

تا ننگ و بدنامی  فرود

نه  نی توان     از بُن بکن

بالا بلند  ای همسفر

جانِ همه لب تشنه ها

این خصم را  از هم بدر

جانِ جهان  با خود ببر

ما آن همه   عشق و نوید

ما از دیارانی سپید

با یک غزل    شور و امید

ما دشمنِ تنهائی و

یکتا شدن  با میهنیم

ما یک کُرور از غیرتیم

ایـرانِ جانم    سرمدیم  .    ٢

 

یک روز پر نور و نوید

تا آینه   پاک و سپید

می آیم و بینم تو را

در آن شبانِ شادِ عید

یک سورِ سرخ  از نو شدن

تا سبزیِ ما    تو شدن

جمله غزل پوش و سپید

ایزد  بیاراید سعید

کابوس را یکباره کن

افسوس را بیچاره کن

وقتِ طلوعِ خاطره است

این شهد را در باده کن   .   .   .

 

٢٥ - ٢٦

شهریور

رودسر  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد