کفشدوزک

نوشته هائی پر از احساسات ناب

کفشدوزک

نوشته هائی پر از احساسات ناب

قصه ی نبرد

 

دل تو مال منه

اما من جا ندارم

وقت گذشت از سر ما

به یه بهتر میسپارم

حالا یه چند سال دیگه

میگذری از این خیال

شاید  موندگار باشه

اما بیخی ضدِ حال

واسه تو یه تجربه ست

یه هوسبازی  و بس

واسه من خطر داره

تهِ کوچَت بن بست

حالا هِی عشوه بیا

سر و دُم تکون بده

یه دام  تازه بذار

سر باغچه  جون بده

شایدم کار منه

کسی که عاشق کرد

یا یه آبِ نو برات

تنتو  قایق کرد

شایدم  کار دله

تازه تو شروع شدی

خطی نو  از زندگی

بگذرون  به سادگی

قصه ی ما   من و تو

قصه ی گنجیشکک و

گربه ی ناز دو رو

تهِ قصه روبه رو

یا که بال و پر بگیر

یا دیگه می خورمت

میدونم که پاکی و

به خدا میسپُرمت  .

گربه هیچوقت نیومد

توی اون باغ نزار

وقتِ جیک جیک چشم می بست

سر به زیر و  دل خمار

چند باره این حرفا رو

کم و کم  تکرار می کرد

یا که درویشی و خواب

یا که مردی و نبرد  ( ۲ )

وسط تابستون

ا ـ راغب

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد