یه روز دو تا دل همدیگه رو دیدن و عاشق شدن و با هم شدن و با هم پیوند
خوردن و اسمشون شد عشق .
حالا اون عشق داره بزرگ میشه بزرگِ بزرگتر قشنگ ِ قشنگتر آسمونی تر .
حالا خدا رو میشه تو نگاه عشق خوند . حالا خدا رو میشه توی اون آفتاب هر روز
صبح اون عشق جدا کرد و گذاشت روی طاق خونه تا نگه داره اون عشقو .
حالا دیگه قشنگ میشه معنی لبخند عشق رو حس کرد و فهمید چی میگه .
حالا وقتی اون عشق چشماشو هر روز صبح باز می کنه انگار تمام دنیا با چشاش
باز میشه و با بستن اون بسته میشه . حالا هر روز صبح با صدای سلام اون عشق
زندگی قشنگتره . زندگی معناشو به خودش گرفته و دستا گرمای اصلیشونو گرفتن
از یه منبع گرمای دائمی .
حالا باید گفت که موندن و خوندن و زندگی کردن و خندیدن و
گریه کردن ٬ شادی و غم ٬ عشق و عاشقی قشنگه اما فقط کنار همون
یار همیشگی .