غم قشنگ من از چیه نمی دونم
برا چیه نمی دونم برا کیه نمی دونم باید کدام پیام دل را نجوا نمود
به کدامین دریا رفت و ساحل آن را برای خود نمود تا همیشه .
آیا ساحل غم قشنگ من است . می دانی ؟
از زمین به آسمان
آیا نور آفتاب را از برای خود نموده ای ؟ آیا آفتاب حاضر به همنشینی با تو
می شود ٬ آیا همیشه آفتاب باید محکوم به تلاءلو باشد ٬ آیا همیشه زمین
باید غمهای پنهانی آفتاب را ببلعد و سکوت کند ؟ چرا و به چه حقی ؟
آیا آفتاب غم قشنگ من است . می دانی ؟
از آسمان به ناکجا آباد
از برای من از برای تو از برای ما . همه چیز و همه نوا و همه کس از برای
کیست ؟ ؟ ؟
زندگی در ناکجا آباد از برای کیست . تو هر کجا خواهی رفت و هر کجا خواهی
ماند اما من با تو نمی آیم به ناکجا آباد بی در و پیکر . برای همین تمام جملاتم
یک بیانی تازه دارد . چون نمی خواهم پایبند جمله ی قبلی ام باشم .
به کدامین قانون باید تمام حس ها و کلام ها پیوند داشته باشند . به کدامین
قانونِ بی قانون عشق باید مال من باشد . به کدامین بی قانونی باید تنفس
برای یک بدن باشد و یک روح را در خود خفه کند .
به کدامین روح می توان تنفس در دنیای کثیف را پیوند کرد و کثافت دنیا را برایش
حلاجی نمود .